شبکه چهار - 4 آذر 1401

هر چه فداکارتر، "بسیجی تر" (هزینه "بسیجی بودن"، کرامت "مجاهد بودن")

هفته بسیج _ جمعی از بسیجیان روستا و شهر _ نشست ( تواصوبالصبر، یعنی "نهضت ادامه دارد")_ ۱۳۹۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم

ما یک بسیجی بالفعل داریم و یک بسیجی بالقوه. بسیجی بالفعل، آن بخشی از جامعه است که قرآن کریم می‌فرماید دائم آماده باشند و نسبت به مسائلی که در کف جامعه و حتی داخل حاکمیت می گذرد احساس مسئولیت بیشتری کنند، حساس‌تر باشند. مراقب اصول انقلاب، حقوق ملت، مرزهای ارزشی، امنیت اجتماعی باشند. آن وقت بقیه، به طور طبیعی گرفتار زندگی عادی‌شان هستند و طبیعی هم هست باید باشند. یک عده‌ای از خاص مردم احساس تکلیف بیشتر و ممهزتر برای حفاظت از جامعه و ارزش‌های اجتماعی می‌کنند. «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ...» (آل عمران/ 104)؛ از خود شما و از بین شما باید یک امت‌های کوچکتر سازماندهی شده‌تری، حرفه‌ای‌تری تشکیل بشوند که همه امت مشغول دفاع از ارزش‌ها هستند اما این‌ها بطور ویژه و سازماندهی شده احساس مسئولیت بیشتری می‌کنند «وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (همان)؛ از ارزش‌ها دفاع می‌کنند و در برابر ضد ارزش‌ها مقاومت می‌کنند از عدالت دفاع می‌کنند و در برابر ظلم می ایستند همه ملت که نمی رسند یا در این حد ممکن است انگیزه نداشته باشند بنابراین یک گروه از مردم این کار را می‌کنند. بعضی از مفسّرین می‌گویند این «منکم امه» معنی‌اش این نیست که بعضی‌هایتان مسئولیت دارید و بقیه ندارند منظورش این است که همه مسئولیت دارند منتهی در گروه‌های سازماندهی شده متعددی سازماندهی بشوند مثلاً کسانی در بازار باشند، در روستا باشند، شهر، روستا، نهادهای حکومتی باشند و مراقب باشند. همه مراقب هم باشیم. سوگند به عصر و سوگند به زمانه. منتهی این چند جور تفسیر شده است. انسان و زندگی عادی انسان‌ها فقط زندگی آن هم فقط برای این که زندگی کرده باشند دارند خسارت می‌بینند. زندگی بدون هدف خسارت است. کسانی که زندگی می‌کنند برای این که زندگی کرده باشند و هیچ هدفی از زندگی کردن ندارند. زندگی برایشان هدف است نه وسیله برای رشد، فی خسر، نه این که خسارت می‌کنند بلکه در خسارت فرو رفتند! می‌گوید کل زندگی را دارند خسارت می‌کنند که بزرگترین سرمایه‌های زندگی جاودانه را دارید از دست می دهید بعد استثناء می‌کند می‌گوید که یک عده از انسان‌ها خسارت نمی‌کنند زندگی‌شان سراسر سود است ضرر نیست. 1) الا الذین آمنوا، یک ایمان، بفهمند و باور داشته باشند توحید و آخرت را، ارزش‌ها و حق و باطل را. بعد می‌فرماید ایمان لازم است اما کافی نیست «وعملوالصالحات» عمل هم بکنند صرف این کلاس‌های عقیدتی و شعارهای قشنگ بدهیم اما عمل نکنیم باز هم به سعادت نمی‌رسیم. ببینید باز هم خسارت است. ببینید بعضی از ماها بدون عقیده داریم زندگی می‌کنیم و اصلاً به چیزی عقیده نداریم. اگر یک نفر از ما بپرسد که بر چه اساسی دارید زندگی می‌کنید می‌گوییم ما اصلاً اساس نداریم ما داریم زندگی می‌کنیم. می‌گویند هدف زندگی چیست؟ می‌گوید هدف همین زندگی است. کسانی که این اصول را باور ندارند و هدف ندارند این‌ها هم دارند خسارت می‌کنند چیزی را دارند از دست می‌دهند که می‌ارزد و چیزی که دارند به دست می‌آورند اصلاً نمی‌ارزد یعنی چیز گران از دست می‌دهند و چیز ارزان و بی‌ارزش را به دست می‌آورند این یعنی خسارت. زندگی بدون ایمان نه زندگی با ایمان. زندگی معنا دارد و هدف دارد به یک چیزهایی در زندگی باید عقیده داشته باشیم و آن باید چیزها هم درست باشند و بعد بگویی من در عالم سیاست، اقتصاد، فرهنگ، خانواده وارد می‌شوم بر این اساس وارد می‌شوم من ملاک دارم، معیار دارم، هدف دارند. بدون این خسارت است. زندگی بدون عقیده و بدون ایمان ضرر است. یعنی هدفی برای ما نمی‌ماند زندگی می‌کنیم برای این که زندگی کرده باشیم. گفت چرا زندگی می‌کنی؟ گفت برای این که زنده‌ام و چاره دیگری ندارم یک دفعه دیدم زنده‌ام نه؛ این کافی نیست برای زندگی انسانی این کافی نیست به محض این که بالغ می‌شوید باید بدانید برای چه دارید زندگی می‌کنید؟ باید بگویید مقصد و هدف‌تان کجاست؟ بفهمید و آن هدف و معاد را باور کنید که ما از کجا شروع شدیم و به کجا ختم می‌شویم شروع به یک معنا که ما قبل از این عالم بودیم، انسان اصلاً پایان ندارد، ماها موجود ابدی هستیم ماها هیچ وقت تمام نمی‌شویم. مرگ ما را وارد مرحله بعدی زندگی می‌کند انسان تا ابد هست ما باید طوری زندگی کنیم که تا ابد را ببینیم نه همین 30 سال را. بدانیم, حضرت علی می‌فرماید: «رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اَیْنَ و فی اَیْنَ وَ اِلی اَیْنَ» از کجا آمدیم؟ الآن در چه موقعیتی هستیم؟ من کجا هستم و این‌جا کجاست؟ فی این یعنی داریم از خودمان می‌پرسیم که ما کجا بودیم این‌جا کجاست؟ این‌جا چه خبر است؟ برای چه ما این‌جا هستیم و إلی أین، بعد از این عالم که می‌رویم کجا می‌رویم بعد چه می‌شود؟ خب کافی نیست ممکن است باز هم خسارت کنید. «و عملوا الصالحات» باید بر اساس این ایمان زندگی کنید. در اولین آزمون بین دین و شهوت، بین دین و ریاست، حرف‌های قشنگی می‌زند و همه‌اش هم حرف‌های مفت است. و عملوا الصالحات باید به آن‌ها عمل کنید. بعد فرمودند شما به چیزهایی اگاه هستید که بر اساس آن‌ها زندگی می‌کنید یعنی به چیزهایی عالم هستید که عمل می‌کنید. این خیلی مهم است. یعنی ممکن است بنده صد واحد اطلاعات داشته باشم این‌ها هنوز علم نیست، محفوظات است، آن مقدارش علم است که من به آن عمل می‌کنم و بنا بر اهداف‌مان همه این حرف‌ها ر بلد هستیم. مثلاً وقتی می‌خواهیم دیگران را نصیحت کنیم خیلی گل می‌کنیم! ولی عملاً در مرحله ایمان و آگاهی و مهارت را ماندیم و اسمت بسیجی است، اسمت حزب‌اللهی است ولی جز لباس و فرمت باید یک فرقی داشته باشید. آن زمان جنگ یک آزمونی هم بود هرکسی که فداکارتر بود بسیجی‌تر بود بسیجی هم ترکش می‌خورد بعد چشمش از حدقه درمی‌آمد نه این که بسیجی بودن یعنی همین لباس فرم و حضور در پایگاه. نه چند شرط دارد، یکی آمِنوا؛ اصولی را بشناسید و باور داشته باشید که دیگران ممکن است باور نداشته باشند باید باور داشته باشند می‌گوییم و باور نداریم باور آن چیزی است که بر اساس آن عمل می‌کنیم نه آن چیزی است که می‌گوییم. ما خیلی قشنگ حرف می‌زنیم ایمان این نیست، ایمان آن چیزی است که بلافاصله بعد از آن «و عملوا الصالحات» بر اساس آن عمل کنیم آن ایمان می‌شود «و تواصوا بالحق» از ویژگی‌های بسیجی بودن از جمله این‌هاست تنها خودت به حق عمل کن بلکه تلاش کن که کل جامعه به حق عمل کند. تواصی یعنی دو طرف همدیگر را توصیه کنید، همه‌تان مراقب همدیگر باشید تو به او بگو حق، او به تو بگوید حق. بعد دوتایی تان به نفر ثالثی بگویید حق. او به شما دوتا بگوید حق. همه به هم بگوییم مراقب باشیم مراقب حقوق باشیم، مراقب حق و باطل باشیم یعنی همه دعوت به ارزش‌ها و مبارزه با ضد ارزش‌ها بکنند. همه احساس مسئولیت بکنند هرجا که هستند. هیچ کس نمی‌گوید که آن آقا مأمور امر به معروف است وظیفه‌اش عمل می‌کند ولی ما دیگر وظیفه‌ای و مأموریتی نداریم. نخیر؛ تو هم مأموریت داری، هم مأموریم. همه مسئول هستیم نه این که بگوییم به ما چه مسئولین هستند! مسئولین خواب هستند حتی بعضی از آن خوب‌هایشان خواب‌شان می‌برند هیچ کس نگوید مسئولین هستند به ما چه. از آن طرف هم کسی نگوید آقا شما بخوابید ما هستیم! نخیر آقا، نباید بخوابد. وقت خواب بخواب و وقت بیداری همه باید بیدار باشیم. هیچ کس نمی‌تواند بگوید مسائل اجتماعی به من چه! و هیچ کس هم نمی‌تواند بگوید به تو چه. همه چیز امت به همه ربط دارد. بله حریم خصوصی افراد و زندگی خصوصی اشخاص به ما ربط ندارد آیا این کافی است؟ ارکان بسیجی بودن این‌هاست. قید چهارم چیست؟ 4) «و تواصوا بالصبر» این خیلی جالب است. می‌فرماید شما فکر نکنید این که او حق را بگوید تو هم بگویی حق و تو بگویی او هم بگوید حق است و به هم یادآوری کنید این کار تمام می‌شود بلکه سختی‌ها و خطرها شروع می‌شود دشمن پیدا می‌شود تهدیدها شروع می‌شود درگیری‌ها شروع می‌شود تهمت‌زنی، پرونده‌سازی و دروغ گفتن شروع می‌شود. خب حالا ممکن است یک کسانی بگویند ما اصول درستی داریم باور هم داریم عمل هم می‌کنیم و به همدیگر هم توصیه اجتماعی می‌کنیم «تواصوا بالحق» یعنی این حق را گفتمان عمومی بکنیم گفتمان حاکم بر جامعه بکنیم به قول اصطلاحی که می‌گویند هژمونی جامعه بشود خب از این به بعد تازه درگیری‌ها و تهدیدها شروع می‌شود از داخل هم. دشمن ذاتی خود ما شروع می‌شود وسوسه و هوای نفس ما. در امکاناتی که پیش می‌آید سوء استفاده کنیم از امکانات امّت استفاده شخصی کنیم. از دین ما و از این اسم سوء استفاده کنیم حقی را پایمال کنیم یا دشمن شروع به توطئه کند. همه این‌ها ترس و طمع و امثال این‌ها کافی است که صدتا مؤمن، مجاهد، مبارز و انقلابی را از پای دربیاورد یعنی وسط راه برگردد ممکن است طرف ده – بیست سال در انقلاب و جنگ بوده و برمی‌گردد و دیگر نمی‌تواند تحمل کند یا فاسد بشود یا بترسد یا رها کند. لذا این‌جا نیاز به یک تصمیم ملی دارد و ‌آن مقاومت و صبر است. مرحله چهارم می‌فرماید نه فقط خودتان مقاوم باشید اهل صبر باشید و محکم فاشید، نه فاسد شو، نه بترس و نه تسلیم شو بلکه به همدیگر روحیه بدهید خودت اهل صبر و مقاومت باش و به همدیگر روحیه بدهید که نترسید عقب نروید همه با هم محکم باشیم و مسیر را ادامه بدهیم. «و تواصوا بالصبر» مقاومت. ما افرادی داشتیم که در آن جنگ مقاومت کردند و در این جنگ باختند و عوض شدند یک آدم مادی شده است. چهارتا اصل برای بسیجی بودن و بسیجی شدن؛ و اسلام‌شناس داریم که نامسلمان‌تان است غیر مسلمان داریم که اسلام‌شناس است. بعضی می‌گویند طرف اسلام‌شناس است کلی اطلاعات و مطالعات دارد این ایمان نیست. برای این که یک کسی ممکن است ته یک روستایی است سواد هم ندارد اسلام‌شناس دانشگاهی و حوزوی نیست اما 5تا اصل اسلامی که به او گفتند دارد بر همان اساس زندگی می‌کند در زندگی‌اش دروغ نمی‌گوید خیانت نمی‌کند توجهش به خداوند است به انقلاب خدمت می‌کند. این مؤمن است. او اسلام‌شناس نامسلمان و بی‌ایمان است. در همین انقلاب و جنگ چه کسانی بودند؟ این‌ها مؤمن هستند. این‌ها انقلاب درست می‌کنند این‌ها در جنگ جنگیدند و این‌ها به بهشت می‌روند. بسا اسلام‌شناسان که جهنمی‌اند و می‌شوند و بسا اسلام‌خواهانی که مدرک حوزه و دانشگاه ندارند ولی اهل بهشت هستند. برای این که آن‌ها باور ندارند و این‌ها باور دارند هزینه عملی. عمل کنیم. فرمودند کسی مؤمن‌تر است که عامل‌تر است هرکس بیشتر عمل کند او مؤمن‌تر است بهشت را به عمل می‌دهند نه به شعار. چون اولیای خدا گمنام هستند «مجهولون فی الارض و معروفون فی السماء»کسانی که وقتی به جنگ می‌آیند اصلاً ‌کسی متوجه نمی‌شود وقتی هم می‌روند کسی اصلاً نمی‌فهمد که این بود که حالا رفت. اما تمام زندگی‌اش در مسیر خدمت به خدا و خلق است. این بسیجی الهی می‌شود. می‌گویند این که شما می‌گویید بسیجی مردم تقسیم بر دو می‌کنند بسیجی و غیر بسیجی. حزب‌اللهی و غیر حزب‌اللهی، بر اساس ایدئولوژی می‌کنند این باعث می‌شود که مردم طبقه طبقه بشوند، درگیر بشوند، به هم خشونت‌آمیز نگاه کنند این‌ها با آن‌ها آن‌ها با این‌ها. جواب این است که خداوند می‌فرماید یک هدف اصلی که انبیاء آمدند تحقق اخوت و وحدت اجتماعی است. این هدف است. بسیجی و ا یدئولوژیک و یک انقلابی باید در خدمت وحدت اجتماعی باشد «واعتصموا بحبل‌الله جمیعاً و لاتفرقوا» این باید شعار بسیجی باشد که همه با هم. پشت به همدیگر نباشید همه رو به هم باشید. به ریش هم نخندید گفت همه با هم بخندیم نه به هم. حالا اضافه کن که با هم گریه کنید اگر برای یک کسی مشکلی پیش آمد همه با هم و کنار هم باشیم. این پیام دین است با هم باشیم برادر باشیم حتی اگر من را قبول ندارد برو به او هم خدمت کن. قرآن می‌فرماید در مسائل شخصی اگر یک کسی به شما بدی و توهین کرد شما بدی را با خوبی جبران کنید. او بدی می‌کند «إدفع» دفع کن، - نه این که بگوییم او به من بدی کرد من هم حتماً باید به او بدی کنم – می‌فرماید نه، با خوبی بدی را دفع کن. بله این آیه‌ها خیلی قشنگ است همه این آیه‌ها دعوت به حسنه و حسنات و خیرات و خدمت به خلق است.

خداوند به شما واجب کرده 1) عدل. عدالت. حقوق دیگران را رعایت کنید حرمت دیگران را رعایت کنید. 2) می‌گوید از عدالت بالاتر بروید به احسان شما را امر کرده است. احسان از عدالت بالاتر است. عدالت یعنی چیزهایی که نسبت به دیگران وظیفه‌ات است انجام بده، حقوقت هم باید تأمین باشد و دیگران هم باید به حقوق تو احترام بگذارند. حالا برو بالاتر، بیش از وظیفه‌ات به مردم خدمت کن. احسان ممکن است وظیفه تو نباشد اما تو مجانی و بی‌ادعا برو به دیگران خدمت کن این را هم خدا واجب کرده است اگر می‌خواهی رشد کنی عدالت. اگر می‌خواهی بیشتر رشد کنی انسان‌تر بشوی و به خدا نزدیک‌تر بشوی احسان کن. بدون چشمداشت برو برای مردم نوکری کن. بسیجی یعنی این. زلزله شد بدو. اگر کسی زیر آوار مانده می‌خواهی او را نجات بدهی به او نگویی که آقا شما حزب‌اللهی هستی یا نیستی؟ درت بیاوریم یا نه؟ اگر همان‌جا هم به تو فحش داد بگو خیلی خوب حالا بیا بیرون دستش را بگیر از زیر آوار بیرون بیاور بعد به او بگو هرچی گفتی خودتی! شما بسیجی هستی مواظب امنیت این محله باش. توی این محله دوتا خانه هست که ضد انقلاب هستند اگر دزد از دیوار آن خانه بالا رفت خیلی خب عیبی ندارد برود بالا! بلکه زیر پای دزد را هم بگیری و کمکش کنی! نه، بلکه باید بگویی من مراقب حقوق او هم هستم. حکومت اسلامی نمی‌تواند بگوید که جنابعالی با من مخالفی به شهرداری می‌گوییم زباله‌های تو را جمع نکند. نه. حقوق تو و امنیت تو مثل بقیه محفوظ است انقلابی و ضد انقلابی نداریم. اما در مسائلی که وارد شدیم و داریم با ارزش‌های انقلابی داری مبارزه می‌کنی ما با تو مبارزه می‌کنیم ما از حق دفاع می‌کنیم. مبارزه گفتگویی و فکری می‌کنی مبارزه ما هم فکری است اسلحه برداری ما هم اسلحه برمی‌داریم تمام! از اول انقلاب هم این‌طوری بوده هیچ درگیری را امام و انقلاب شروع نکرده، همه جا اول آن‌ها شروع کردند. جنگ را صدام شروع کرد، تروریزم و درگیری‌های خونین را گروهک‌ها شروع کردند. ببینید حتی امام اول که با شاه درگیر شد امام که اول نگفت مرگ بر شاه یا رژیم شاه باید برود بلکه اول امام گفت جناب آقای شاه. حتی یک جایی گفت اعلیحضرت – نامه‌هایش است – یعنی تو این کارها را نمی‌کنی این‌ها دارند این کارها را می‌کنند! این آقای اعلم نخست‌وزیر دارد این کارها را می‌کند قضیه کاپیتالاسیون و... بعد که دید زدند و گرفتند و فحش دادند اعلیحضرت شد آقای شاه! بعد که دید زدند و 15 خرداد و کشتند و لت و پار کردند گفت نگذار به ملت بگویم که تو را هم مثل پدرت گوش تو را بگیرند و از این ملت بیرونت کنند. آن موقع همه خندیدند گفتند خودت را بیرون نکنند که امام را تبعید کردند ولی بعد دیدند این اتفاق افتاد. گوش او را گرفتند بیرونش کردند اول شاه و بعد آمریکا را. اول از ایران، بعد از عراق، بعد حالا از سوریه، از لبنان و از یمن، از همه جا داریم بیرون‌تان می‌کنیم. کسینجر که یک روباهی است ما بچه بودیم این همین سن بود! قضایای اسرائیل و کمپ‌دیوید و... پشت همه این قضایا بود یک آدم پیچیده‌ای است یک صهیونیست است و در حکومت آمریکا و شاید اگر 5 نفر را بخواهیم اسم ببریم قطعاً یکی‌اش این است و اگر بخواهیم دو نفر را اسم ببریم یکی‌اش همین است و اگر بخواهیم یکی را اسم ببریم فقط همین است. آدم پیچیده و طراحی در سیاست خارجه آمریکا بوده است گفت انقلاب ایران به یک قدرت جهانی تبدیل شده و قدرت اول منطقه شده و دیگر با شیوه‌های قبل نمی‌شود کاری کرد ما همه شیوه‌ها را امتحان کردیم ولی نمی‌شود. الآن فقط یک شیوه داریم وقتی که شوروی آمد و نصف دنیا دست شوروی بود و نصف آن دست آمریکا، جنگ سرد به جای جنگ گرم. گفت ما باید همان سیاستی که علیه شوروی داشتیم علیه ایران داشته باشیم. ایران به لحاظ مادی در جهان قدرت شده است به لحاظ سیاسی و انقلابی و نظامی یک قدرت جهانی شده است با جنگ گرم نمی‌شود به او حمله کرد بلکه با جنگ سرد. با همه آن تجربیاتی که علیه کمونیست داشتیم باید علیه این‌ها به کار ببریم. این‌ها خیلی مهم است و بخصوص از زبان دشمن.

اما یک چیزی بگویم این تقسیم که بسیجی و انقلابی و نفرت و درگیری و مرگ بر همه غیر از خودم، نه آقا مرگ بر ظلم و استکبار است دو – سه‌تا مصداق هم دارد و همه دنیا هم قبول دارند که این‌ها مصداق آن هستند. می‌گویند چرا پرچم آمریکا را آتش می‌زنید الآن که پرچم آمریکا را دارند در خود آمریکا آتش می‌زنند این هم از ابعاد صدور انقلاب، انقلاب تا آمریکا رفته است. 30 سال پیش فقط در ایران پرچم آمریکا و اسرائیل را آتش می‌زدند الآن در بیش از 100 کشور جهان پرچم آمریکا را آتش می‌زنند که نماد سرمایه‌داران است. ما با جنگ‌ها و کارهای این‌ها مخالف هستیم. امام(ره) گفت ما با ملت آمریکا مشکل نداریم همین ملت آمریکا اگر بدانند که چه اتفاقی دارد در دنیا می‌افتد و حکومت این‌ها چه جنایاتی می‌کند همین ملت آمریکا کنار ملت ماست و همین‌ها مرگ بر آمریکا می‌گویند یعنی مرگ بر حاکمیت آمریکا. اما این شعار مرگ بر ظلم و استکبار را که یک مصداق آن شاه بوده، صدام بوده، همین مرگ بر هایی که الان گفتید این 7- 8 نفر، این‌ها مصادیق ظلم هستند مصادیق قدرت‌هایی هستند که به حقوق انسان احترام نمی‌گذارند. نه دین سرشان می‌شود نه حقوق بشر سرشان می‌شود این‌ها می‌گویند بقیه از بین بروند ما بخوریم. بقیه گرسنه باشند ما بترکیم. بقیه بمیرند تا ما بیشتر زندگی کنیم استکبار یعنی این. یعنی بقیه آدم نیستند به درک. این می‌شود استکبار. حالا از توی خانه شروع می‌شود ممکن است من و شما در خانه‌ما مستکبر باشیم یعنی بگوییم زن و بچه من فدای من. ممکن است در فامیل‌مان یا در محله‌مان یا در محل کارمان مستکبر باشیم! ما مستکبرانی هستیم که زورمان کم است کوچولو هستیم همه می‌گوییم مرگ بر شاه، شاه بزرگ است ما بعد می‌بینیم ما خودمان هزارتا شاه هستیم شاهکیم! هرکسی هر جا هست یک شاه کوچولو است. قرآن می‌فرماید مرگ بر شاه بگویید ولی خودتان شاه نشوید خودتان در محیطی که هستید شاهک نباشید. مرگ بر مستکبر بله، ولی اصل آن مرگ بر استکبار است. اسکتبار هم چه در شاه باشد چه در من و شما باشد فرقی نمی‌کند لذا قرآن می‌فرماید تقوا. این‌قدر که توصیه به تقوا می‌کند. تقوا داشته باش یعنی مستکبر نشو. یعنی آدم باش. «إتقواالله» یعنی آدم باش. در بازار هستی کار اقتصادی می‌کنی آدم باش. در سیاستی آدم باش. در خانواده‌ات آدم باش. اتقوا الله یعنی آدم باش، مراقب رفتارت باش، امام(ره) می‌گوید خودت را مدیریت کن و کنترل کن. از بقیه عیب می‌گیری اول عیب‌های خودت را بگیر.

یکی از حضار: با این که علم داریم فلان کار بد است ولی چرا انجام می‌دهیم؟

جواب استاد: برای این که علم نداریم.

همان: خب اطلاعات داریم.

جواب استاد: اطلاعات دارید علم ندارید. ایشان می گوید خیلی چیزها را می‌دانیم بد است ولی انجام می‌دهیم. چطوری است که علم داریم ولی باز هم انجام می‌دهیم. ا طلاعات و محفوظات علم نیست. اطلاعات کافی نیست برای این که طرف می‌گوید خیلی خب این‌ها هست ولی به من چه ربطی دارد! آیا چقدر این‌ها واقعی است؟ امام(ره) می‌گفت ببین همه می‌دانند مُرده کاری با آدم ندارد کسی هست بگوید مرده بلند می‌شود و با آدم حرف می‌زند؟ نه. همه می‌گویند مرده. ولی چند نفر حاضرند که شب توی اتاق با مرده تنها بخوابند. اما غسال 6تا مرده دور خودش می‌چیند همان وسط قشنگ می‌گیرد می‌خوابد. غسال علم دارد که این‌ها تکان نمی‌خورند ماها اطلاعات داریم. غسال ایمان دارد باور کرده برای این که از بس این مرده‌ها را پیچانده و تابانده و دیده هرکاری می‌کند این چیزی نمی‌گوید او باور کرده. علم واقعی دارد ایمان دارد ولی من و شما می‌دانیم کاری ندارد اطلاعات داریم ولی حاضر نیستیم با شب تنها توی اتاق با مرده بخوابیم مخصوصاً این که برق هم برود!

همان: راهکار چیست؟

جواب استاد: راهکار دوتا چیز است. یکی تکرار مکرر آموزش است همین تواصی به حق و تواصی به صبر. آگاهی زیاد و این که همه همدیگر را به حق توصیه کنند و همه کنار هم باشند و عمل کنند. یکی هم خودِ عمل ایمان واقعی می‌آورد. ببینید به لحاظ زمانی ایمان مقدم است یا عمل؟ جواب همه‌تان هم درست هم غلط است. و آن این که یک مرتبه از ایمان باید اول باشد تا عمل کنی. ایمان یک؛ نتیجه‌اش بشود عمل یک. بعد عمل یک ایمان دو را می‌آورد. ایمان دو عمل دو را می‌آورد و عمل دو ایمان سه را می‌آورد. – در روایات می‌گوید - یعنی اگر ما به آنچه که می‌دانیم عمل کنیم ایمان‌مان اضافه می‌شود عمل نکنیم به ایمان‌مان اضافه نمی‌شود. حتی فرمایش شما یکسری اطلاعات و آگاهی و علم به شما می‌دهند اگر به آن‌ها عمل کنید دوباره نور اضافی به شما بیشتر می‌دهند اگر عمل نکنید آن را از شما پس می‌گیرند. - دقت کردید چه شد خیلی قشنگ است – ما یک چیزهایی به شما می‌گوییم بعد نگاه می‌کنیم که عمل می‌کنید یا نه؟ جدی هستید یا شوخی گرفتید؟ ما را بازی می‌دهی؟ قرآن می‌فرماید: «یُخادعون الله» یعنی یک کسانی که می‌خواهند خدا را بازی بدهند می‌فرماید که «ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ‌» (بقره/ 9)؛ بازی نمی‌دهند الا خودشان را. می‌فرماید اگر بخواهی با من شوخی کنی و من را بازی بدهی یک کاری می‌کنم که خودت را بازی بدهی نفهمی کلاه هیچ کس را برنداشتی الا خودت را. تو فکر کردی کلاه من را برداشتی؟ تو اگر عمل کردی و دیدیم صادقی چیزهای بیشتری به تو می‌دهیم نور بیشتری به تو می‌دهیم اگر دیدیم نه می‌خواهی مسخره‌بازی دربیاوری همان‌ها را هم از تو می‌گیریم. نه این که یادت برود آن کلمات هنوز در ذهنت هست ولی علم به آن نداری. می‌دانند اختلاس بد است رشوه بد است قاچاق بد است همه این‌ها را می‌دانند کیست که نمی‌داند؟ ولی بعضی‌ها هستند به ایمان‌شان عمل می‌کنند و بعضی‌ها هستند عمل نمی‌کنند. از ما می‌پرسند سیگار خوب است؟ ما می‌گوییم نه به خدا خیلی بد است ریه را خراب می‌کند و... بعد می‌گویند پس چرا می‌کشی؟ می‌گوییم نمی‌دانیم برای چه می‌کشم؟ آن ضرر را احتمال می‌دهم که باشد ولی این کیف را الان می‌بینم که هست بعداً هر کاری باشد می‌کنیم. مثل این که به طرف گفتند آقا سیگار نکش ریه‌ات خراب می‌شود. گفت من اصلاً ریه را برای سیگار می‌خواهم! من ریه می‌خواهم چه کار؟ این‌ها که معتاد می‌شوند و مواد می‌زنند همه‌شان می‌دانند بد است حاضر هستند که قبل و بعدش برایت سخنرانی هم بکنند ولی این کار را می‌کنند. می‌گوید آقا معتاد بشوی خانواده‌ات از بین می‌رود، کارت را از دست می‌دهی، شخصیت اجتماعی‌ات را از دست می‌دهی، دین و ایمان و عقلت می‌رود، این چیه که همه چیز می‌رود؟ می‌گوید بله راست می‌گویی همه‌اش می‌رود ولی باز هم می‌کند! از این‌جا به بعد است که مسئله تقو و هوای نفس و مسئله آدم‌باش از این‌جاست. تو که همه چیز را می‌دانی پس چرا نمی‌کنی؟ برای این که آدم نیستیم. این فرق آدم و غیر آدم از این‌جا روشن می‌شود. من می‌خواستم یک چیز دیگر بگویم دوست‌مان سؤال کردند این را گفتم.

اصل پنجم؛ بسیج و بسیجی و حزب‌اللهی‌ها می‌خواهند مردم دو دسته باشند یک عده سفید و یک عده سیاه! نخیر. هدف وحدت و برادری اجتماعی است. ببینید در این آیه 10- 12 کلمه مهم است و هر کدام یک پیامی دارد اولاً می‌فرماید: «واعتصموا» این که محکم بچسبید و به رسیمان الهی چنگ بزنید همه با هم، یعنی به دین خدا بعد باز می‌فرماید: «ولا تفرّقوا» پخش و پلا نشوید. پراکنده نشوید، فرقه فرقه نشوید «واذکروا نعمت الله علیکم» یادتان نرود این نعمتی که خداوند به شما داد چه بود؟ «إذ کنتم أعداء» همین شماها دشمن همدیگر بودید و می‌خواستید سر به تن همدیگر نباشد. همه‌تان با هم درگیر بودید و دعوا داشتید. اوس و خزرج و داخل خودتان تیره‌های مختلف، در مکه و قریش تیره‌های مختلف. شما همه‌اش با هم دشمنی می‌کردید مدام می‌خواستید از همدیگر بخورید و چنگ بزنید و مال و اموال او را بردارد و او این را بزند. مدام نفرت، کینه، جنگ و خشونت. این نعمت خدا بود «و ألَّف بین قلوبکم» قلب‌هایتان را به هم نزدیک کرد و اصبحتم بنعمته اخوانا» این نعمت آشکار خداوند بود که شما با هم برادر شدید. مگر شما به هم برادر و خواهر می‌گفتید؟ شما همه به چشم دشمن و رقیب به همدیگر نگاه می‌کردید چطوری شد که این‌قدر عاشق همدیگر شدید؟ ما این کار را کردیم مراقب باشید که آن را حفظ کنید. در این آیه 10- 12 کلمه است که ما باید به عنوان یک بسیجی به آن توجه کنیم آن‌ها هم که مخالف و ضد بسیج و ضد انقلاب هستند آن‌ها هم بفهمند که این هدف است، هدف از بسیجی شدن جنگیدن نبوده، هدف؛ صلح و آشتی و برادری بود. مجبورمان کردید که بجنگیم ما که از اول که توی بسیج رفتیم ما به عنوان جنگ توی بسیج نرفتیم.مگر اول بسیج چی بود؟ بسیج در مساجد چه بود؟ کار خدمات و خدمت‌رسانی به مردم محل بود. اول انقلاب که کمیته‌ها در مساجد تشکیل شد مثلاً نفت به در خانه‌ها می‌رساندند بسیجی در هر خانه می‌رفتند سهم نفت می‌دادند. توزیع غذاها و امکانات کوپنی زمان جنگ بود. امنیت در کوچه و محله برقرار می‌کردند. اگر در خانه و محله خانواده‌ای مشکلی و گرفتاری پیدا کند بسیج به خانه‌شان می‌رفت اگر مریض شود بسیج عیادتشان می‌رفت. – نمی‌دانم الآن این کارها را می‌کنید یا نه – اگر برای کسی اتفاقی بیفتد به خانه‌شان بروند و... بعد تروریزم شروع شد امنیت مردم و امنیت محل را باید مراقبت می‌کردند. جنگ شروع شد، به بقیه مردم می‌گفتند به جای همه‌تان ما می‌رویم می‌جنگیم کشته می‌شویم معلول می‌شویم جانباز می‌شویم خانواده‌مان هزاران صدمه و لطمه می‌خورند ما به جای همه شما می‌رویم. جنگ را به ما تحمیل کردند ما دنبال جنگ نبودیم. خونریزی و تروریزم را تحمیل کردند 17 هزار نفر از مردم را کشتند در سبزی فروش سر محل عکس امام روی دیوار بود همین منافقین و گروهک‌ها نارنجک توی مغازه‌اش می‌انداختند بعد هم توی جنگ رفتند کنار صدام با ارتش صدام علیه ملت خودشان جنگیدند. ماه رمضان آمدند سر سفره افطار یک پاسدار بسیجی را بکشند دیده بودند نیست جبهه است – گفته بودند دست خالی بد است برگردیم اسراف می‌شود! سر بچه دو ساله را جلوی مادرش سر سفره افطار بریدند – این داعش قبل از این، منافقین داخل کشور بودند و کوموله و دموکرات در کردستان این‌ها داعشی بودند این‌ها شروع کردند. جنگ را هم صدام شروع کرد. حضرت امیر(ع) در جنگ جمل که متأسفانه آن طرف آدم‌های بزرگ بودند که آمدند جنگیدند. بعد از این که حضرت امیر(ع) یک عالمه صحبت و نصیحت می‌کند و می‌بیند فایده ندارد می‌گوید الآن یک شهید می‌خواهم حالا بعداً بقیه شهید می‌شوند ولی همین الآن یک شهید داوطلب می‌خواهم. یک کسی بلند شد گفت آقا بفرمایید من آماده‌ام الآن بروم شهید بشوم. گفت می‌خواهم قرآن را دستت بگیری و جلوی سپاه جمل بروی و به قرآن قسم‌شان بدهی که جنگ مسلمان با مسلمان را راه نیندازید. شما با من بیعت کردید. چرا بغی و تجاوز؟ چرا اقدام برای براندازی؟ شما جزو اولین کسانی بودید که با من بیعت کردید؟ من چه کردم که می‌خواهید بیعت را بشکنید؟ قرآن را بالا بگیر و بگو شما را به قرآن قسم می‌دهم که جنگ را راه نیندازید، دو طرف اصحاب پیامبرند، دو طرف حفّاظ قرآن، و دو طرف نزدیکان پیامبر هستند. جناب عایشه آن طرف است و برادر ایشان جناب محمدبن‌ابی‌بکر این طرف است. چون پسران ابوبکر جزو یاران و شیعیان خاص امیرالمؤمنین(ع) بودند مخصوصاً جناب محمد، پسر جناب ابوبکر است، محمد از یاران و شیعیان خاص و پسرخوانده امیرالمؤمنین است و وقتی در مصر به دست معاویه شهید شد، که معاویه و عمروعاص محمد را که شهید کردند و حاکم مصر از طرف امیرالمؤمنین آمد، جنازه‌اش را در پوست الاغ کردند و سوزاندند که وقتی خبر به امیرالمؤمنین(ع) رسید اشک ریختند و یک روضه‌ای برای محمدبن‌ابی‌بکر خواندند بعد مالک اشتر را فرستادند که مالک را هم بین راه مسموم کردند و شهیدش کردند. فرمودند برو آنجا قرآن را بالا بگیر و خطاب به آن‌ها بگو که شما را به قرآن و به سنت پیامبر قسم می‌دهم که جنگ داخلی بین مسلمین راه نیندازید و بدون سلاح هم باید بروید. و آن‌ها قطعاً تو را می‌زنند و کشته می‌شوی برو قرآن را دستت بگیر و شهید شو. چرا؟ اولین کشته در جنگ را ما باید بدهیم نه آن‌ها. یعنی جنگ را آن‌ها باید شروع کنند نه ما، یقین دارم که تو الآن کشته می‌شوی بعد از تو هم هزاران نفر دیگر از دو طرف کشته خواهند شد اما بگذار اولین تیر را آن‌ها شلیک کنند و پرتاب کنند، بگذار جنگ را آن‌ها شروع کنند. قرآن را دستت بگیر این دو کلمه را به آن‌ها بگو و بعد هم آن‌جا شهید می‌شوی. گفت چشم، گرفت و رفت و شد. در انقلاب ما هم جنگ را این‌ها شروع کردند تروریزم را این‌ها شروع کردند، تحریم را شروع کردند حتی قطع رابطه با آمریکا را آمریکا شروع کرد، همه را این‌ها شروع کرد. با شاه هم، امام(ره) اول گفت آقای اعلیحضرت این کارها را نکن، بعد که دید نشد گفت شاه باید برود و رژیم شاهنشاهی هم باید برود. به تک تک حروف و کلمات قرآن توجه کنید. قرآن کیلویی حرف نمی‌زند هر حرفش حساب شده است نه هر کلمه‌اش، بلکه هر حرفش حساب شده است. «اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» (آل عمران/ 103)؛ "اعتصام"؛ دیدید از هر بلندی‌ای بخواهید بیفتید دستت از همه چیز قطع است، ما برای وحدت و برادری آمدیم این باید شعار بسیج باشد. وحدت، برادری، اخوت، عشق، محبّت، خدمت به خلق. کجا اسلحه برمی‌داریم و مرگ می‌گوییم؟ آن وقتی که او اسلحه برمی‌دارد یا او مزاحم حقوق ملت و مردم می‌شود یا امنیت مردم یا دین مردم یا سرزمین و خانه‌های مردم، مورد حمله قرار می‌دهد دفاع از مردم است در برابر دشمنان خدا و مردم و خلق. و الا شعار بسیج این است. معنی اعتصموا این نیست که بگیریم، معنی‌اش این است که محکم بچسبیم و چنگ بزنیم. دیدید از یک جایی که می‌خواهیم بیفتیم دیگر دست‌تان به هیچ جا بند نیست یک مرتبه یک ریسمانی می‌آید و یک طنابی می‌اندازند چطوری می‌چسبی؟ در حالی که روی هوایی؟ قرآن می‌فرماید که این‌طوری بچسبید. نه این که بگویید خیلی خب ما به دین هم عمل می‌کنیم، کارهای دیگر هم می‌کنیم. نه بچسب. این باید اصل باشد. بعد واعتصموا، یکی یکی نه، همه با هم. اعتصام یک حرکت جمعی باشد، گروهی، جمعی. ملّی، جهانی. خب به چه چیزی بچسبیم؟ به هر شعاری؟ به هر حرفی؟ دنبال هر کسی راه بیفتیم؟ نه؛ حبل‌الله. یعنی ریسمان خدا. نردبان نجاتی که خدا فرستاده است، به او بچسبید. به هر چیزی نچسبید. چون هرکسی فکر می‌کنند وحدت دیگه! بله، وحدت است ولی وحدت سر چی؟ بیایید همه با هم وحدت کنیم که مثلاً همه با هم شراب بخوریم! بیایید همه با هم وحدت داشته باشیم که همه با هم دزدی کنیم! این که وحدت نیست و این وحدت ارزشی ندارد این‌جا تفرقه صد بار بهتر از وحدت است. وحدت، در مسیر درست، نه در هر مسیری، بلکه در مسیر حق. و الا جامعه مکه که همه بر بت‌پرستی و شرک وحدت داشتند. بله آن وحدت باطل را باید بهم بزنیم تا به سمت وحدت حق برویم.

نکته دیگر این که، الله حبل دارد. شما فکر می‌کنید که ما این‌جا هستیم و بالاخره الله هم که تشریف دارند اما رابطه‌ای بین ما و الله نیست، آن ربط و وصل کجاست؟ خداوند می‌فرماید حبل است، برایتان ریسمان پایین فرستادم که بالا بیایید برای تو نردبان نجات فرستادیم پله اضطراری برایت گذاشتم که بالا بیایی. پس راه بین ما و خلق خدا و خلق قطع نیست، بلکه حبل است برای ما چیزی فرستادند. چون بعضی‌ها می‌گویند خیلی خب خدا هست خلق هم کرده، اما الآن با ما ربطی ندارد و ما ارتباطی با خدا نداریم دیگر پیامبری نیست، ما داریم زندگی‌مان را می‌کنیم خدا هم زندگی‌اش را می‌کند! نه؛ حبل‌الله. ارتباط خدا و خلق. زندگی را به الله وصل کنید.

اصل بعدی؛ جمیعاً است. همه با هم، غیر از این که تکی تکی ایمان فردی دارید ما یک ایمان و دین جمعی داریم این که می‌گویند دین یک ایمان شخصی و فردی و قلبی است و مربوط به شخص تو و خداست، او یک بُعد آن است، یک بُعد دیگر هم مربوط به رابطه جمع با خداست. چرا می‌گویند ثواب نماز جماعت کجا، نماز فرادا کجا؟ نماز توی مسجد چقدر ثواب دارد و نماز در خانه چقدر؟ خیلی فرق دارد. چرا می‌گویند نماز جمعه؟ چرا می‌گویند نماز جماعت؟ چرا می‌گویند صله رحم؟ چرا می‌گویند دیدار مسلمان‌ها از همدیگر به دیدار همدیگر بروید؟ همدیگر را تنها نگذارید، همه با هم. البته این اعتصام جمعی به حبل‌الله، آموزش می‌خواهد، مقدمات می‌خواهد، از خود این می‌شود وجوب سازماندهی را درآورد. چون وقتی می‌خواهید جمیعاً به حبل‌الله اعتصام بجوییم، یعنی به احکام و دین خدا، در عرصه‌های مختلف زندگی، خب باید سازماندهی داشته باشیم، یک تشکیلاتی، کاری، آموزشی که بتوانیم جمیعاً با هم این کار را بکنیم. خب فرمودید که جمعاً به حبل الهی و ریسمان خداوند یعنی به این احکام الهی و به این ریسمان خدا چنگ بزنید، محکم هم چنگ بزنید ولی باز می‌گوید که «ولا تفرّقوا»؟ این تأکید هم هست اما یک چیز دیگر هم به نظرم می‌رسد هست، ممکن است اول همه با هم شعار واحد شروع کنیم، اما این معلوم نیست تا آخر ادامه پیدا کند، مراقب باشید این وحدت بعد هم ادامه پیدا کند، وَلاَ تَفَرَّقُوا فیه، در مسیر حق بعداً هم از هم جدا نشوید. چون ببینید اول انقلاب، همه با هم مرگ بر شاه می‌گوییم، بعد که جلوتر می‌آییم به بهانه‌های مختلف اختلافات شروع می‌شود، او می‌گوید سهم ما چه شد؟ او می‌گوید تو این کار را کردی، او می‌گوید نخیر تو این را گفتی. می‌فرماید مراقب باشید که خطر تفرّق بعد از این است که شما اعتصام را کردید، به پیروزی هم رسیدید بعد تازه اختلاف‌ها شروع می‌شود. دیگر چه؟ «واذکروا نعمت الله» أذکروا یعنی چه؟ یعنی این که شماها کاملاً ممکن است یادتان برود، یادتان می‌رود. همین که می‌گویید آقا علم داریم، بله داشتید، می‌دانستید، اما الآن دیگر نمی‌دانید یادتان رفت. واذکروا؛ خداوند می‌گوید حواس‌تان پرت نشود یادتان نرود یک بار این اتفاق افتاد شما یک بار همه‌تان با هم دشمن بودید و هرکسی سرش توی آخور خودش بود، بعد به نعمت خداوند با همدیگر برادر و خواهر شدید و در کنار هم، یکی شدید. بعدش داریم می‌گوییم که دوباره متفرق نشوید. یک نکته دیگر ای که شما فراموش‌کار هستید، أذکروا، به یاد بیاورید، به یا داشته باشید چه چیزی را؟ «نعمت‌الله علیکم» این نعمت خدا بود کار شما نبود. شما همان آدم‌هایی هستید که در بازار پوست همدیگر را می‌کَنید، شما همان‌هایی هستید که در خانواده زن و شوهر با هم دعوا می‌کنید، شما همان‌هایی هستید که در فامیل و قبیله و ایل و محله، پدر همدیگر را درمی‌آورید. این نعمت خداست که یک مرتبه همه شما را جمع کرده و به یک صف واحد آورده که شروع به فداکاری کردن و ایثار کردن می‌کنید که او می‌گوید آقا اول شما، تو هم می‌گویی اول شما، او می‌گوید من قربان تو بروم، تو هم می‌گویی خود من زودتر قربان تو بروم. خداوند می‌فرماید این را بفهمید که این نعمت خداست شما اگر به خودتان باشد وحشی هستید، هرکسی فقط به فکر خودش است، نعمت خدا «علیکم» به خصوص شما ما این نعمت را رساندیم که همه‌تان با همدیگر «... فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً...» (آل عمران/ 103) شماها گرگ بودید همدیگر را می‌درید به نعمت خدا اخوان و برادر شدید که رسید به جایی که توی جبهه، تشنه‌ای ولی آب خودت را به بغلی می‌دهی. قایق کم است، منطقه شیمیایی شده، می‌گویم بیا برو سوار قایق بشو می‌گوید همه رفتند؟ اگر همه رفتند بعد من بیایم. تو همان کسی هستی که در شهرت، در روستایت، در جایی که زندگی می‌کردی مراقب بودی یک قرون از جیبت نرود و اگر بشود یک تومن آن طرف بیشتر بگیرد، تو همانی. به نعمت خدا،‌ خدا کاری کرد که این‌طور عاشق و فداکار شدید که از جان‌تان می‌گذرید. بعد می‌فرماید: أذکروا؛ یادتان نرود این‌ها کار شما نیست ما این کار را کردیم. «إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً...» همه‌تان با هم دشمن بودید، در شرایط عادی همه‌تان دشمن هم هستید در معامله می‌خواهید او ضرر کند ولی تو سود کنی «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ» الله قلب‌هایتان را الفت داد. این الفت در برابر عداوت. پس هدف الفت و اخوّت و برادری است و شرط آن این است که همه با هم بودن و در مسیر حق بودن است.

سؤال: تکلیف آن‌ها که ایمان ندارند ولی عمل‌شان نیک و پسندیده است چگونه ارزیابی می‌شود؟

جواب استاد: سؤال بسیار مهمی است در حوزه هم مباحث کلام و اعتقادات، و هم در حوزه فلسفه اخلاق، کتاب‌های زیاد و خوبی هم در این باب است از جمله کتاب آقای «عدل الهی» آقای مطهری(ره) را من توصیه می‌کنم. اما بطور اجمال، آن‌هایی که ایمان ندارند ولی عمل‌شان خوب است آدم‌های مهربانی هستند حقوق دیگران را رعایت می‌کنند به دیگران محبّت می‌کنند، خیریه راه می‌اندازد ولی خدا و آخرت و امام را خیلی قبول ندارند تکلیف این‌ها چیست؟ این‌ها قطعاً با آدم‌های بی‌دینی که ظالم هستند قطعاً فرق می‌کنند. یعنی بی‌دینی که عادل است و سعی می‌کند عدالت را رعایت کند با بی‌دین ظالم قطعاً پیش خداوند مساوی نیستند. قطعاً آن‌هایی که بی‌دین ظالم و حتی دیندار ظالم، جهنمی می‌شوند که حالا جهنم‌هایشان مراتب دارد و فرق می‌کند این‌ها همه هست اما عذاب می‌شوید. شما اگر مسلمان باشید، شیعه اثنی عشری باشید، و ظلم کنید جهنمی هستید و به جهنم می‌روید. گناه کنید جهنم می‌روید، البته تا یک حدی، بخشی هم بخشش و مغرفت الهی و توبه به جای خود. اما ظلم و گناه آدم را جهنمی می‌کند می‌خواهی اسمت شیعه باشد می‌خواهد مسلمان باشی یا مسلمان نباشی، در قیامت به شناسنامه‌های ما نگاه نمی‌کنند می‌گویند شناسنامه‌ها آن‌جا می‌سوزد چون خیلی گرم و داغ است آتش می‌گیرد! شناسنامه را کاری ندارند، قرآن می‌فرماید شناسنامه واقعی خودت و قلبت هست. «إقراء کتابک» کتاب نفس خودت را بخوان. نفس تو یک کتاب شده است تو نویسنده یک کتابی. قرآن می‌فرماید شما دارید زندگی می‌کنید مشغول تألیف یک کتاب هستید دارید کتاب می‌نویسید و آن کتاب شخصیت و نفس‌تان است. در قیامت به تو می‌گویند که «إقرأ کتابک» حالا کتابت را خودت بخوان، حالا ببین چه گندهایی زدی و ببین از خودت چه ساختی؟ برگرد خودت را نگاه کن. بزرگترین جهنم در قیامت این است که ما را مجبور می‌کنند به خودمان نگاه کنیم آتش می‌گیریم. می‌دانید ما الآن برای چه از تنهایی می‌ترسیم؟ می‌گویند حبس انفرادی یک مجازات سخت است آدم را تک سلول بیندازند که آدم تنها باشد، می‌دانید یک اصلی آن چیست؟ که ما از خودمان می‌ترسیم چون آن‌جا مدام با خودمان سروکار داریم، خودمان موجودات وحشتناکی هستیم. و الا اگر کسی خودش شفاف باشد از تنهایی استقبال هم می‌کند این اولیای خدا از تنهایی لذت می‌برند ولی ما از تنهایی می‌ترسیم برای این که نه با خدا رابطه داریم نه خودمان را طوری ساختیم که با خودمان هستیم بتوانیم خودمان را تحمل کنیم! پس عمل نیک اثر دارد حتی اگر کافر باشد. حاتم طایی مشرک بود مسلمان نبود قبل از اسلام از دنیا رفت ولی دختر و پسرش هر دو مسلمان شدند و اتفاقاً جزو اصحاب امیرالمؤمنین(ع) هم بودند. دختر ایشان در یک جنگی که مشرکین قبیله طیّ با مسلمین می‌کنند و آن‌ها شکست می‌خورند اسیر می‌شود به پیامبر(ص) خبر می‌رسد که دختر حاتم جزو اسرا است. پیامبر(ص) با احترام می‌آیند و عبایش را پهن می‌کند و می‌گوید این بالا بفرمایید. احترام ویژه می‌گذارد. برای چه؟ برای پدرت. چرا؟ خدمت به خلق می‌کرد و سخاوت داشت به فقرا و گرسنگان خیلی می‌رسید. خب آقا این که مسلمان نبود. بله نبود. بعد پیامبر(ص) فرمودند که اگر مسلمان بود طلب رحمت هم از خداوند می‌کردم. بله، مشرک بود شرک او را قبول نداریم اما سخاوت او را قبول داریم. فرمودند خداوند و اسلام می‌خواهد همه مثل پدرت باشند فقط در حوزه سخاوت نه در حوزه‌های دیگر. آن‌هایی که ایمان ندارند عمل صالح‌شان چه می‌شود؟ آن‌هایی که ایمان ندارند دو جور هستند یا قاصرند یا مقصر. یعنی یا اگر به او عرضه می‌شد و شرایط فراهم بود این واقعاً لجبازی نمی‌کرد ما الآن یک عالمه غیر مسلمان، کافر و مشرک داریم که واقعاً این‌ها مستضعف فکری‌اند یعنی اگر با آن‌ها حرف بزنیم قبول می‌کنند. اصلاً نشنیدند کسی این چیزها را به آن‌ها نگفته است. چنانکه داخل خود ماها هم یک عالمه مستضعف فکری داریم، منتهی مستضعفین فکری غالباً این‌جا مقصر هستند آن‌جا قاصر هستند. آن‌جا قاصرند یعنی دستش نمی‌رسیده است، این‌جاها مقصر هستند یعنی دستش می‌رسیده ولی تنبلی می‌کند خودش سراغ آن نمی‌رود. مقصر با قاصر فرق می‌کند. ولی اگر کسی می‌خواهد عملش بالا برود و بعد از این عالم هم به دردش بخورد شرط آن ایمان است. اگر شما کافر باشید این‌جا خدمت کنید خب مردم دوستت دارند مزدش را همین‌جا می‌گیری، خوشنام می شوی، بعد از هزار و چند صد سال هنوز می‌گوییم حاتم، حاتم. تو به دنیا عقیده داشتی به آخرت که عقیده نداشتی. خب در دنیا مزدت را گرفتی و می‌گیری. اما آخرت چه؟ نمی‌توانی بگویی من خدا و آخرت را قبول ندارم اصلاً قبول ندارم فقط مادیات محض است اما در عین حال باید من بهشت بروم. تو که اصلاً بهشت را قبول نداری که می‌گویی باید به بهشت بروم!

سؤال: فرمودند روستای ما مردمی فعال و انقلابی دارد از شما می‌خواهم اگر سراغ دارید برای ساخت یک مسجد یا تعمیر مسجد محل معرفی کنید.

جواب استاد: دوستان بروید مسجد را بسازید. بندرعباس، روستای سرریگ دوم ایوند. شماره موبایلش را دادند خدمت دوستان می‌دهم.

سؤال: آیا بیانیه احمدی‌نژاد امر صحیحی بوده است؟

جواب استاد: نمی‌دانم کدام بیانیه است و موضوعش چه بوده؟ ولی ممکن است حرف‌ها یک حرف‌های درستی باشد ولی باید یک سؤال را جواب بدهند. این نمی‌شود که 8 سال خاتمی سر کار است، وقتی کنار می‌رود یک جوری حرف می‌زند که انگار این‌ها از مریخ آمدند، کلی مملکت دست شما بود. باز اپوزیسیون‌بازی! باز 8 سال مملکت دست آقای احمدی‌نژاد بود خدماتی هم کرد، خدماتی هم می‌کند، بعد بروند باز یک جوری حرف بزنند که چرا این‌جا این‌جوری است؟ خب همه کارها را خودتان کردید، هرکس هر کاری کرده خوب و بدش را خودتان کردید! باز حالا آقای روحانی می‌آید شروع می‌کند... بابا کل سرمایه این مملکت، بانک‌ها، امکانات، وزارتخانه‌ها، جاها، همه دست توست کس دیگری که تصمیم نمی‌گیرد، همان لحظه‌ای که سر کار است یک جوری حرف می‌زند که انگار تو مخالفی! این‌ها دیگر زرنگ‌بازی است و مردم هم شعور دارند، حالا اگر اوایل کلاه سر کسانی می‌رفت، الآن می‌گویند چه می‌گویی؟ می‌دانی مثل چیست؟ مثل این است که طرف راننده تاکسی است شما در تاکسی یا اتوبوس نشسته، خودش هی گاز و ویراژ می‌دهد، خدمت می‌کند یک مسیری هم شما را می‌برد بعد به در و دیوار می‌زند بعد برمی‌گردد به ما که توی اتوبوس نشستیم می‌گوید آقا این چه طرز رانندگی است؟! به ما می‌گوید! بابا ما باید به تو بگوییم تو که نباید به ما بگویی این چه طرز رانندگی است؟ هرکسی 8 سال رئیس جمهور می‌شود یا توی مجلس است یا در دستگاه قضایی است باز آن‌ها از مردم طلبکار هستند که این چه وضعی است؟ این خیلی هنر قشنگی است! یک تاکتیکی است! از این به بعد باید یاد بگیریم هر کاری می‌کنیم از این به بعد خودمان طلبکارش بشویم! عوض این که بدهکار بشویم طلبکار شویم این یک تاکتیکی است که من می‌خواهم بعضی جاها از این استفاده کنم. درست همان کاری که تو مسئول آن هستی امکاناتش دست تو بوده، تو باید جواب بدهی، همان‌جا سؤال می‌کنی! بقیه از رو می‌روند می‌گویند بابا طفلک راست می‌گوید برای چه وضع این‌طوری است؟

سؤال: راه حل ریشه‌کَن کردن نفاق در جامعه چیست؟

جواب استاد: انبیاء آمدند از جمله برای حل همین مسئله. راه حل آن کل اسلام است.

سؤال: چرا بعضی از مسئولین زندگی اشرافی و پرزرق و برق دنیایی پیدا کرده‌اند بچه‌هایشان در فرانسه و آمریکا و انگلیس زندگی می‌کنند؟ بسیج با این شیوه آتش به اختیار است.

جواب استاد: این آتش به اختیار معنی‌اش این نیست که اسلحه برداری بزنی. حواس‌تان باشد. بگویید آتش به اختیار است رگبار را ببندید. این آتش به اختیار یعنی کارمند و اداری نباش که بنشینی سر هر چیزی اجازه بگیری که آقا ما این کار را بکنیم؟ خب بکن دیگه! مثل این که سیل دارد می‌آید بپرسی آقا اجازه جلوی سیل را بگیریم؟ خب معلوم است اجازه نمی‌خواهد بجنبید. آتش به اختیار یعنی معطل بوروکراسی نباشید اگر جایی وظیفه روشن است عمل کن، مدام در جزیئات منتظر نباشید که برایتان بخشنامه کنند. آن عده‌ از مسئولینی که زندگی اشرافی پیدا کردند این‌ها منحرف هستند و منحرف شدند و این انحراف از اصول انقلاب و اصول اسلام است. این اول روشن بشود. دوم این که همه این‌ها مثل هم نیستند – این را دقت کنید – بعضی از این‌ها اگر بچه این بابا هم نبود یا بابایش فلان‌جا مسئول هم نبود می‌رفت، مثلاً ممکن است برای اقتضائات درسی برود، لزوماً هرکسی به خارج رفته معنی‌اش این نیست که این‌ها فاسد هستند، دزد هستند، غرب‌زده یا جاسوس هستند، حالا یا بچه‌ مسئولین است یا بچه غیر مسئولین است رفته یک کشور دیگر در یک دانشگاهی دارد درس می‌خواند این را به عنوان یک فساد نباید لزوماً تلقی کرد. اما سوء استفاده از امکانات بیت‌المال و رانت می‌کند، بچه‌اش را به فلان‌جا می‌فرستد برای درس، مثل بقیه باید باشید اگر مثل بقیه هستند اشکالی ندارد اما اگر مثل بقیه نیست و از این فرصت سوء استفاده می‌کند این بد است. آقازاده که می‌گویند سه جور است. یک کسانی هستند که آقازاده است ولی پدر و مادرش هم همچین آقایی نبوده که این بخواهد آقازاده باشد، مشکل از همان آقا است. بعضی‌ها این‌طوری هستند که آقایش مشکل دارد آقازاده‌اش هم مشکل دارد. این یک دسته هستند که جفت‌شان خراب هستند، یا اگر اول درست بوده بعداً کم‌کم خراب شده. ما آدم‌هایی داشتیم که واقعاً قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، در جنگ، خیلی فداکاری کردند ولی بعد آن صبر و مقاومت نبود، خراب شدند و وادادند، خسته شدند، من از دوستان دیدم که به او گفتم چرا یک مرتبه این‌طوری شدی؟ اصلاً دیگر نه سیاسی است، نه با مسائل دینی کار دارد، نه با هیچی، دنبال زندگی و عیاشی‌اش است. گفتم برای چه این‌طوری شدی؟ گفت آقا حوصله آدم سر می‌رود من 30 سال است که ما فداکاری کنیم بقیه نگاه کنند! حالا یک کم هم ما نگاه کنیم بقیه فداکاری کنند خب این هم یک فکری است گفت 20- 30 سال ما زحمت کشیدیم بقیه نگاه کردند حالا من می‌خواهم زندگی کنم، من زندگی می‌کنم یک عده دیگر بروند از این بسیج و سپاه و کارها را بکنند و حزب‌اللهی بازی دربیاورند یک عده دیگر بروند شهید بشوند، مدام ما رفتیم حالا یک عده دیگر بروند من 8 سال در جنگ بودم فلان‌جا بودم بعد برگشتم دیدم می‌بینم هرکسی دستش به هر جایی بند است، این‌ها که به جبهه نیامدند زندگی‌ همه‌شان روبراه است یا دانشگاه است یا زندگی دارد یا کارخانه دارد من تازه جنگ تمام شده باید با سه – چهارتا بچه از صفر شروع کنم. خیلی خب ما هم از صفر شروع کردیم حلال و حرام هم مثل بقیه مردم، هر کاری بقیه مردم کردند ما هم کردیم، قاطی پاتی! اگر حرام است برای آن‌ها حرام بوده برای ما هم حرام بوده، اگر حلال بوده حلال است، ما مثل بقیه مردم کردیم! خب 15 سال است زحمت کشیدم الآن وضعم خوب شده، 5تا خانه دارم، ویلا دارم، و می‌خواهم زندگی کنم، چطور بقیه زندگی کنند من زندگی نکنم. یک عده این‌طوری هستند آقا بوده بعد یادش رفته که قرار بوده آقا بمانیم. دیگر آقا نیست. خب آن آقازاده‌اش هم مثل خودش است او هم نگاه می‌کند می‌گوید این بابای ما که 20 سال زحمت کشید آخرش پشیمان است و می‌خواهد جبران کند و می‌گوید از بقیه عقب افتادیم باز برویم به بقیه برسیم خب پس برای چی من اشتباه این را بکنم؟ من از همین آخرش شروع می‌کنم چرا بروم از اولش شروع کنم! این یک دسته. یک دسته دیگر این که پدرش آقاست، بچه‌اش آقازاده نیست آقازده است نه آقازاده. یعنی می‌بیند پدرش آدم سالمی است این بیرون، توی محیط، بخاطر این که بچه این باباست ضربه خورده، چون مخالفین که فحش می‌دهند این باید به خاطر بابایش فحش بخورد موافقین هم ذره‌بین روی زندگی‌ات انداختند که امروز کجا رفتی؟ امروز ناهار چه خوردی؟ بابا به خدا همین که شما می‌خورید ما می‌خوریم! نه این یک هفته که نبودی کجا بودی؟ لس‌انجلس بودی؟ نه بابا خانه خاله‌مان توی شهرستان بودیم. این کفش‌ها را از کجا گرفتی؟ این کفش‌ها چند است؟ و... بعد این می‌بیند که هر کاری می‌کند نفس که می‌کشد می‌گویند این از رانت استفاده کردی! مخالفش فحش می‌دهد و موافق هم این‌طوری برخورد می‌کند. این چه کار می‌کند؟ این در دو حالت می‌افتد یا ظرفیت دارد یا ظرفیت ندارد، اگر ظرفیت ندارد می‌گوید گور بابای همه‌تان با هم! بعد می‌گوید گور بابای بابایم هم باشد، حالا که این‌طوری است شروع می‌کند از هر ضد انقلابی، ضد انقلاب‌تر می‌شود. کم می‌آورد و می‌گوید به خدا ما از شما هم بی‌دین‌تریم. به مخالفان می‌گوید ما از شما بی‌دین‌تر و ضد انقلاب‌تریم شما یک فحش می‌دهید ببین من سه تا فحش می‌دهم. شما می‌گویید این قرائت از اسلام مشکل دارد من می‌گویم اصلاً خود اسلام مشکل دارد برای این که از این فشار خارج بشود. یا انتقام بگیرد می‌گوید ای آقا ما که نان بابایمان را نخوردیم مدام چوب آن را خوردیم. این‌ها یک دسته هستند.

دسته دیگرش باشد برای وقت دیگر، یک دسته طلب‌تان. یک کسانی این تیپ‌ها در مسائل اخلاقی فاسد می‌شوند در مسائل مادی و مسائل ضد انقلابی از همه ضد انقلاب‌تر، که در بی‌بی‌سی و voa می‌آیند صحبت می‌کنند از خانواده‌های روحانی بودند اسم‌هایشان را اگر خواستید من می‌برم.

دسته‌ای دیگر هم هستند – به این‌ها توجه کنید – که به این‌ها آقازاده می‌گویند و واقعاً هم خودشان آقا هستند من می‌شناسم که از همه حقوق رانت، از حقوق معمولی هم محروم است و دارد با ریاضت و با تقوا دارند زندگی می‌کنند. هر کسی که بچه یک کسی است زود همه را با این عنوان نگاه نکنید همه یک جور نیستند با پول بیت‌المال برای عیاشی و رانت حالا به اسم درس یا غیر درس این‌ها خیانت است بعد هم چوب آن را خواهیم خورد. این که من شنیدم گفتند 200 نفر از بچه‌های این‌ها در لندن هستند خب لندن بلد است با بچه‌های این‌ها چه کار کند قبلاً از این کارها کرده، بعد قرار است این‌ها برگردند، هم باید به این فاسدها و جاسوس‌ها توجه داشت هم به بعضی از این‌ها که خب واقعاً مظلوم هستند این‌ها را قاطی نکنیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha